هاليوود و فرجام جهان 1
فرجام جهان از ديدگاه هاليوود اصولاً بر اساس دو اصل دنبال شده است: يكي آنكه بشر به دليل پرداختن به انرژي هستهاي و در نهايت بمب اتمي باعث نابودي حيات در كرة زمين خواهد شد، و ديگر آنكه يك برخورد نهايي بين نيروهاي شرّ و كافر (اعراب و مسلمانان) عليه مسيح موعود و كشور بزرگ اسرائيل به نابودي و تخريب اكثر شهرهاي جهان ميانجامد و اين همان جنگ «آرمگدون» است كه حاوی بخشي از اعتقادات بنيادگرايان انجيلي امريكا است كه يك پنجم آمريكا را تشكيل می دهند. آنها ضمن در آميختن مسيحيت با صهيونيسم، منتظر آن واقعه ـ حضور مسيح(ع) ـ ، برپايي مملكت بزرگ اسرائيل و ساخت معبد «هيكل سليمان» بر خرابههاي مسجدالاقصي هستند. در اينجا نگاهي به تاريخ استفاده از انرژي هستهاي به عنوان يك سلاح كشتارجمعي خواهيم داشت.
فيلمسازي در سينماي هاليوود يكي از مهمترين روشهاي ممكن است كه توسط دنياي غرب براي به اصطلاح جا انداختن فرهنگ و ايدئولوژي غربی در زمينه پايان دنيا با وسعت و با كليه امكانات مورد استفاده قرار گرفته است. در اين نوع فيلمسازي با استفاده از «ژانر» يا گونه علمي ـ تخيلي همواره تصويري از آينده به شكلي داستاني و گيرا ترسيم گرديده و سعي شده تا با استفاده از عناصر تحليل و هيجان و شگفتي به بينندة اين گونه فيلمها بقبولاند كه آينده جهان آن گونه خواهد بود كه آنها تصویر می کنند. اين مسئلة تصويري ريشه در ادبيات دارد و كتب علمي ـ افسانهاي نويسندگاني چون «ژولورن»، «ريبرادبري»، «هربرت جرج ولز» «آرتورسي كلارك» و تعدادي از نويسندگان رمانهاي علمي ـ تخيلي را در بر ميگيرد.
در تمام اين آثار تنها به اين نكته اشاره شده كه غرب سفيدپوست با دسترسي به علم و فن آوري به پيشرفتهاي حيرتانگيز بر همه چيز مسلط شده و بر همه اركان عالم هستي، چنگ بيندازد. در واقع در انديشه سلطهجوي غربي و به ويژه در آيندهنگري آنها به خوبي ميتوان نداي فرعونيت و «انا ربّكم الأعلي» را شنيد. از ديدگاه آنها معارضه و مبارزه با انسانها در آينده همواره مسئلهاي حل شده است.
غربيها جهان را همواره شامل دو قطب پيشرفته و عقبافتاده دانستهاند. معيار چنين پيشرفت و پسرفتي، ترقي علمي و صنعتي و انباشت ثروت و قدرتهاي سياسي و نظامي و اقتصادي است، در حالي كه ديگر براي همگان اين حقيقت افشا گرديده كه اختلاف شرق و غرب از ابتدا به ويژه در سالهاي جنگ سرد (1991ـ1946) يك بازي سياسي بود براي تحميق مردم تا آنان را با انتخاب يكي از دو برقدرت به عنوان قيّم و سرپرست و پشتيبان داشته باشند؛حال آنكه حقيقت ماجرا چيز ديگري بود. هر دو ابرقدرت يك ماهيت داشتند كه آن هم استكبار و سلطهجويي بود. حتي بعداً افشا شد كه شرق ماركسيست خود زاييده و آلت فعل غرب مالاندوز بوده است.
هاليوود همواره دربارة جنگ جهاني آينده، خطر بمباران هستهاي، انفجار جمعيت و فاجعة گرسنگي،آلودگي محيطزيست و بیماريهاي همهگير و مهلك و غيره تبليغات فراواني از طريق فيلم، نوار ويديويي و سيدي و ديويدي به سرتاسر جهان داشته است. هدف اصلي و پشت پردة سياستگزاران سينمايي آمريكا ترساندن مردم دنيا، تحميل راهحلهاي از پيش ساخته شده و محكم كردن بندهاي بردگي و اسارت آنها است، نه آنكه بخواهند توجه انسانها را به خطراتي كه بشر در پيش رو دارد، جلب كنند. بايد توجه كرد كه در واقع تصوير حقيقي جهان، تصوير يك جنگ و مبارزة اساسي بين دو نيرو است: يكي قدرتهاي استكباري با همة ترفندهاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي و مجهز به يك شبكة تبليغاتي وسيع شامل وسائل ارتباطجمعي و دوم تودههاي عظيم و بيكاران چندميلياردي انسانها كه در سرتاسر جهان، حتي در همان كشورهاي به اصطلاح متمدن و ابرقدرت و قلدر حضور دارند.
· فرجام جهان از ديدگاه هاليوود اصولاً بر اساس دو اصل دنبال شده است: يكي آنكه بشر به دليل پرداختن به انرژي هستهاي و در نهايت بمب اتمي باعث نابودي حيات در كرة زمين خواهد شد، و ديگر آنكه يك برخورد نهايي بين نيروهاي شرّ و كافر (اعراب و مسلمانان) عليه مسيح موعود و كشور بزرگ اسرائيل به نابودي و تخريب اكثر شهرهاي جهان ميانجامد و اين همان جنگ «آرمگدون» است كه حاوی بخشي از اعتقادات بنيادگرايان انجيلي امريكا است كه يك پنجم آمريكا را تشكيل می دهند. آنها ضمن در آميختن مسيحيت با صهيونيسم، منتظر آن واقعه ـ حضور مسيح(ع) ـ ، برپايي مملكت بزرگ اسرائيل و ساخت معبد «هيكل سليمان» بر خرابههاي مسجدالاقصي هستند. در اينجا نگاهي به تاريخ استفاده از انرژي هستهاي به عنوان يك سلاح كشتارجمعي خواهيم داشت.
· كشف بمب اتم و نقش دانشمندان يهودي
در سال 1939م. «لئوسيلارد» فيزيكدان يهودي اهل مجارستان، از جمله افرادي بود كه خبر شكستن هسته اورانيوم را دنبال ميكرد. وي ميدانست كه اگر مقداري اورانيوم شكسته شود، انرژي حاصل از آن بسيار زياد و انفجاري خواهد بود. به علاوه نيروي انفجاري مقدار خيلي كمي از اورانيوم با هزاران تن از مواد منفجره معمولي برابر است. او به دليل توسعهطلبي و محدوديتهايي كه «هيتلر» براي يهوديان ايجاد كرده بود، اروپا را ترك گفته و به امريكا مهاجرت كرد و در آنجا با «آلبرت انيشتين» دانشمند يهودي كه وي نيز از آلمان فرار كرده بود، ملاقات كرد. چندي بعد بزرگان قوم يهود در امريكا انيشتين را واداشنتد كه نامهاي به «فرانكلين روزولت» ـ رئيسجمهور وقت امريكا ـ نوشته و وضعيت اين اختراع جديد و امكان دستيابي هيتلر به آن را شرح دهد. البته لازم به ذكر است كه آلمان نازي در دوران جنگ جهاني دوم بمب اتمي نساخت، گرچه تعداد زيادي از فيزيكدانان آلماني كه از كشورشان فرار كرده بودند، مسلماً برنامة تحقيقات هستهاي داشتند. اما در سال 1942 مخازن اساسي آنها در كشور نروژ منفجر شد و برنامه تحقيقاتي نظامي آنها دچار ركود گرديد. از آن تاريخ به بعد آلمان تحقيقات نظامي خود را در ساختن بمبهاي راكتدار خودكار متمركز ساخت و بايد اضافه كرد كه تا سال 1945 آلمان نازي راه درازي در ساختن سلاح هستهاي در پيش داشت.
به هر حال انيشتين نامهاي به روزولت نوشت و طرح ساخت و توليد بمب اتمي را به وي توصيه كرد. در اينجا نكتهاي تاريخي وجود دارد. در سال 1947 به آلبرت انيشتين معروف پيشنهاد شد كه اولين رئيسجمهور اسرائيل باشد. او تقريباً اين پيشنهاد را پذيرفته بود ولي در نهايت منصرف گرديد.
تاريخ نامة مذكور به رئيسجمهور آمريكا، دوم ماه آگوست 1939 بود و يك ماه بعد، جنگ جهاني دوم در اروپا آغاز گرديد. در تاريخ هشتم دسامبر سال 1941 بالاخره روزولت دستور توليد بمب هستهاي را صادر كرد. درست روز بعد ، ارتش ژاپن به «پرلهاربور» حمله كرد و ايالات متحده خود را درگير جنگ جهاني دوم يافت. دانشمندان مقيم امريكا و انگلستان كه بعضي از آنها نيز يهوديان فراري از كشور آلمان و كشور ايتاليا بودند، علناً اعلام كردند، از اينكه هيتلر به اسرار ساختن بمب اتم پي برده و آن را توليد كند وحشت دارند و حتي پيشبيني ميشد كه در اين صورت هيتلر فاتح جنگ و آلمان قدرتمندترين دولت جهان خواهد شد. در سال 1941 نيز يك كميتة
علمي ـ سياسي به نام «ماد»، (MAAD) طي گزارشي محرمانه به دولت انگلستان خواستار توليد بمب اتمي شد و تأكيد كرد كه بدون ترديد انجام اين امر نتايج قاطعي در جنگ خواهد داشت.
پروژه مانهاتان و آغاز عصر اتم
در سال 1942 يك پروژة نظامي تحقيقات اتمي در آمريكا تأسيس شد. اين پروژه بسيار سرّي بود و ميليونها دلار براي ساختمان ايستگاههاي تحقيقاتي آن خرج شد. طولي نكشيد كه هزاران دانشمند، تكنسين و مهندس در آن استخدام شدند. «انريكو فرمي» دانشمند ايتاليايي كه قبلاً در سالهاي دهه 1930 در مورد سرعت نوترونها و برخورد آنها با هسته اتم پژوهشهاي مفيدي انجام داده بود نيز به آمريكا پناهنده شد و رهبري گروه تحقيق در زمينه واكنشهاي زنجيرهاي حاصل از شكستن هسته اتم را بر عهده گرفت. پروژه مانهاتان تحت كنترل يك ژنرال ارتش آمريكا به نام «لسلي گرووز» بود و يك فيزيكدان آمريكايي به نام «جي.رابرت اوپنهايمر» سرپرستي تيم تحقيقاتي را كه شامل برخي از درخشانترين فيزيكدانان جهان مانند «فرمي» بودند بر عهده داشت.
البته نخستين راكتور هستهاي در سال 1942 در شيكاگو زيرنظر فرمي ساخته شده بود. در اين راكتور تجزيه هسته يا توليد نيرو از اتم به طور مداوم صورت ميگرفت و واكنش زنجيرهاي كنترل شده هم به دست آمده بود. اين تجارب موفقيتآميز نشان ميداد كه ساختن بمب اتمي و همچنين استفاده از نيروي اتمي براي مقاصد صلحجويانه امكانپذير است. اين رويداد را آغاز «عصر اتم» مينامند.
پس از آن با استفاده از روشهاي گوناگون اورانيوم و پلوتونيوم كافي براي استفاده در چند بمب توليد شد. مهندسان بمب را طرحريزي كردند و بررسي نمودند كه چگونه ميتوان به وسيله بار «تي.ان.تي» آن را منفجر كرد و اين تجربهها تا اواسط سال 1945 تكميل شد.